گچ موی هات هیوز جدیدترین رنگ مو فوری اروپایی
دارای چهار رنگ بنفش , قرمز آبی و سبز است
گچ موی هات هیوز بهترین و سریع ترین راه ممکن برای ایجاد رنگهای به روز
و فانتزی در موهای خود
buy hot huez مورد تایید کمپانی مد فشن. 2013
مورد استفاده در جشن مد 2014 توسط مانکنهای کمپانی فشن
هات هیوز در چند دقیقه موهای شما را بدون هیچ
مواد شیمیایی رنگ و جذاب میکند
قیمت:25000 تومان
داستانهای زیبا و کوتاه...
برچسب : خرید گچ موی هاتیوس , گچ مو , خرید گچ مو , رنگ موی موقت , گچ موی هاتیوس , خرید گچ موی هاتیوس , خرید گچ موی موقت هاتیوس , بهترینها , نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 235
داستانهای زیبا و کوتاه...
برچسب : ام پی تری , خرید ام پی تذی پلیر , خرید ام پی تری,خرید ام پی تری پلیر ارزان قیمت,mp3پلیر, نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 246
خرید نیم ست گردنبند حرم سلطان
دارای طرحی زیبا و متفاوت
گردنبند نقره ای و تیتانیوم حرم سلطان
این ست شباهت زیادی با نمونه کامل دارد.
نیم ست تیتانیوم حریم سلطان
شامل یک جفت گوشواره، انگشتر، زنجیر و گردن آویز
نیم ست فوق العاده زیبا و پر طرفدار
خود را با مد فصل جديد هماهنگ كنيد
طراحي تحسين بر انگيز، ظرافت خيره كننده
تفاوت شما در انتخاب هاي شماست
بسيار شيك و پر طرفدار
ساخت کشور ترکیه
بهترین هدیه برای کسی که دوستش دارید
در بسته بندی اورجینال و شکیل
برای اولین بار در ایران با قیمتی استثنایی
قیمت:25000 تومان
داستانهای زیبا و کوتاه...
برچسب : خرید نیم ست حریم سلطان,حرم سلطان, نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 266
مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور!
گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت.
مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید .
باز هم باید شاد باشی که پنجره بسته بود .
در خیالم صدای پرنده را آهسته شنیدم که می گفت :
در قفس هستم !
دست دراز کن و مرا بردار
دست دراز کردم و پرنده را برداشتم و به مادر نشان دادم. چه نرم و زیبا بود! آرام در گوش
پرنده زمزمه کردم :
عجب کلکی هستی!!
داستانهای زیبا و کوتاه...برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 230
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو به طرف پلنگ نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاً منظور منم همین بود
برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 261
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید..
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.
مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 239
ماجرای مرد خبیثی که روزی در کوچهای راه میرفت و فکر میکرد که من هر گناه و خباثتی که وجود دارد, انجام دادهام. این شیطان چه کار کرده که من نکردهباشم؟ که پیرمردی آرام آرام جلو آمد و با صدایی لرزان گفت: پسرم با من کاری داشتی؟
- شما؟
- من شیطانم, گویا نام مرا میبردی.
- بله, میخواهم بدانم تو چه کردهای که اینقدر به بدی مشهوری. من هر فعل بدی که به ذهن برسد انجام دادهام و مطمئنم که صدبار از تو بدترم. کاری هست که تو کردهباشی و من نکردهباشم؟
- نمیدونم پسرم, میخواهی یک مسابقه با هم بدهیم تا ببینیم که من چه کار میتوانم بکنم و تو چه کار؟
- موافقم.
- پس وعده ما یک ماه دیگر, همین جا.
مرد خبیث میرود و در این یک ماه از هیچ قتل و جنایت و ##### و خباثتی دریغ نمیکند. دزدی میکند و به حق دیگران ##### میکند و با استفاده از سیاستهای پلید, ملتهای مختلف را به جان هم میاندازد و جنگ درست میکند. و خلاصه هر عمل ناشایست و هر فعل کثیفی از او سرمیزند. بعد از یک ماه به کوچه محل قرار باز میگردد. پیرمرد یا همان شیطان خودمان آرام آرام میآید. مرد میپرسد: خب پیرمرد چه کردی؟ شیطان با صدایی لرزان میگوید: پسرم اول تو بگو چکار کردی؟ و مرد شروع میکند به تعریف آنچه از بدی و کثیفی در این یک ماه کرده.
- خب, میبینی که من از هیچ خباثتی کم نگذاشتهام. حالا تو بگو چکار کردی؟
برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 241
دخترهایش دل خوش کرده اند به پسر عاشق رویاهایشان که هم پولدار است و هم خوش چشم و ابرو و همیشه لبخند زیبایی به لب دارد و هرآنچه او گفت پسرک با کمال میل می پذیرد و دخترک به آرزویش می رسد و می شود همان سیندرلای معروف!! و پسر هایش دل بسته اند به دختر زیبای خیالات شان!! همان همسر وفاداری که وصفش را شنیده بودند، همان که با نگاهش خستگی ها و زشتی های عالم را از ذهن و تن به در می کند!! چه میدانم، شاید نتیجه اش باشد از همان فیلمفارسی های معروف عشق و عاشقی. و هر روز همین ها که ذکر و خیرشان بود به دنبال هم می گردند، می بینند، می پسندند و دل می بندند! و می فهمند که نه! این آن که ما می خواستیم نیست و روز از نو روزی از نو.
داستانهای زیبا و کوتاه...برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 265
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میکرد. رفتن و ردپای آن را. و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدمها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگین شان می کنی. دوستت ندارند. می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.
خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آنکس که می فهمد، می داند آواز او پیغام خداست.
برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 421
از حکیم ارد بزرگ پرسیدند : شادی کجاست ؟
گفت : جایی که همه ارزشمند هستند .
دوباره پرسیدند : در این زمانه ، شادی یافت نمی شود .
حکیم باز گفت : برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید .
و کسی گفت غم پرستان را چه کنیم ؟
و حکیم پاسخ داد : از آدمیانی که به دنبال غم هستند باید هراسید .
حکیم سکوتی کرد و ادامه داد : زندگی پهنه غم و اندوه نیست ، اندک زمانی است برای شادی و بالندگی .
برچسب : نویسنده : ایمانی picture20 بازدید : 255